ادبیات داستانی
ادبیات داستانی
ادبیات داستانی شکلی از روایت است که در همه یا بخشی از آن به رویدادهایی اشاره میشود که واقعی نیستند، یعنی خیالیاند و ساختهٔ ذهن نویسندهٔ اثر. در مقابل آن ادبیات غیر داستانی قرار دارد که عمدتاً به رویدادهای واقعی میپردازد (نظیر تاریخنگاری، زندگینامهنویسی و ...)
انواع ادبیات داستانی (گونههای ادبی براساس وابستگی به امر واقعی)
ادبیات داستانی واقعگرا (رئالیستی)
رویدادهای ادبیات داستانی واقعگرا، اگرچه خلاف واقع است، اما میتواند به راستی رخ دهد. ممکن است بعضی شخصیتها، اتفاقات یا مکانها واقعی باشند. ممکن است در آینده رویدادهای آن به واقعیت بدل شوند. به عنوان مثال رمان از زمین تا ماه ژول ورن که در زمان خود چیزی بیش از تخیلات غنی نویسندهاش نبود، در سال ۱۹۶۹ اثبات شد که وقوع آن امکانپذیر است. ادبیات داستانی واقعگرا خود را چنان به خواننده مینمایاند که انگار رویدادهای آن در حال حاضر رخ میدهند.
ادبیات داستانی غیر واقعگرا (غیر رئالیستی)
ادبیات داستانی غیرواقعگرا، شامل رویدادهایی است که در زندگی واقعی امکان وقوع ندارند یا فراطبیعیاند، یا روایت دیگرگونهای از تاریخ به دست میدهند که با آنچه اسناد تاریخی گزارش میکنند، همخوانی ندارد، یا در آنها تکنولوژیهای ناممکن به کار رفتهاست. شمار قابل توجهی از این آثار در دست است، مثلاً: آلیس در سرزمین عجایب
ادبیات غیر داستانی
ادبیات غیرداستانی به بازنمایی رویدادهایی میپردازد که در واقع رخ دادهاند. این بازنمایی ممکن است صحیح باشد یا نباشد، از این رو ادبیات غیر داستانی میتواند روایتی درست یا نادرست از یک رویداد واقعی به دست دهد. با این حال، عموماً چنین پنداشته میشود که نویسندهٔ ادبیات غیرداستانی در هنگام خلق اثر صادق بودهاست. باید در نظر داشت که گزارش اعتقادات دیگران در یک اثر غیرداستانی لزوماً به معنای تایید صحت آن اعتقادات نیست (نظیر اسطورهشناسی، دین).
ادبیات نیمه داستانی
ادبیات نیمهداستانی، داستانیاست که با حجم زیادی مطالب غیر داستانی (واقعی) آمیخته شده، به عنوان مثال داستانی که در توضیح آن آمده است: «بر اساس داستانی واقعی»، یا نسخهٔ داستانی شدهٔ یک رویداد واقعی، یا زندگینامهٔ بازسازی شده.
در میان اهل فن و نویسندگان در مورد تعداد و ترکیب عناصر بنیادین داستان اتفاق نظر وجود ندارد. به عنوان مثال:
- داستان دربردارندهٔ سه عنصر اصلی است: پیرنگ، شخصیت و مکان یا صحنه. (Morrell ۲۰۰۶، p. ۱۵۱)
- یک تصویر میتواند بیانگر تمام عناصر داستان باشد: درونمایه (تم)، شخصیت، کشمکش، صحنه، سبک و ... (Writer's Digest Handbook of Novel Writing ۱۹۹۲، p. ۱۶۰)
- نویسنده با افزودن عناصری نظیر شخصیت، گفتوگو و صحنه به پیرنگ داستانش رنگ و بوی شخصی میدهد. (Bell ۲۰۰۴، p. ۱۶)
- در چارچوب داستان چند عنصر مهم داستانی قرار میگیرند: شخصیت، کنش و کشمکش.(Evanovich ۲۰۰۶، p. ۸۳)
- به نظر من زاویهٔ دید یکی از بنیادیترین عناصر هنر داستاننویسی است. (Selgin ۲۰۰۷، p. ۴۱)
- برای نگارش یک داستان موفق باید درک درستی از عناصر بنیادین داستانگویی داشت، نظیر زاویه دید، گفتوگو و صحنه. (Evanovich ۲۰۰۶، p. ۳۹)
پیرنگ
پیرنگ، یا خط داستانی، اغلب به عنوان یکی از عناصر بنیادین ادبیات داستانی برشمرده میشود. پیرنگ عبارتاست از ساخت و پرداخت کنشهای یک داستان. در سطح خرد، پیرنگ مجموعهایست از کنشها و واکنشها، یا محرکها و پاسخ به محرکها. در سطح کلان پیرنگ آغاز، میانه و پایان دارد. اغلب آن را با نموداری کمان شکل با خطوط زیگزاگی برای نمایش اوج و فرود کنش داستان ترسیم میکنند. در سطح میانه، ساختار پیرنگ متشکل است از صحنه و پایانبندی. صحنه واحدی از درام است که در آن کنش واقع میشود. سپس، نوعی تحول یا گذار از موقعیت فعلی صورت میگیرد و در پی آن پایانبندی میآید: جمعبندی و پیامد داستان.
مقدمهچینی
مقدمهچینی به معنای خلق موقعیت داستانی اولیه است. دراین مرحله صحنه به شیوههای گوناگون طراحی میشود، شخصیتها معرفی میشوند، و کشمکش آغاز میشود. برای مثال:
شبی تاریک و طوفانی بود. بیوهٔ جوان به مرد غریبه که از سر و رویش آب میچکید و کف آشپزخانهٔ زن را خیس میکرد، خیره شد. زن گفت:«به شما گفتم شوهرم خانه نیست.» مرد به پهنای صورت لبخند زد، در را پشت سرش بست و گفت: «به من چیزی بگویید که نمیدانم.»
پیشآگاهی
پیشآگاهی، تکنیکی است که نویسنده به کار میبندد تا سرنخهایی را در اختیار خواننده قرار دهد. خواننده با استفاده از این سرنخها میتواند آنچه را که قرار است بعدتر در داستان اتفاق بیافتد، پیشبینی کند. به عبارت دیگر، نویسنده به نکات ظریفی اشاره میکند که از رویدادهای آتی پیرنگ خبرمیدهند و بعداً در داستان به کار میآیند.
کنش صعودی
کنش صعودی، عنصر روایی یک اثر داستانیست که از پس مقدمهچینی میآید و به نقطه اوج داستان میانجامد. کنش صعودی معمولاً به منظور ایجاد تعلیق تا رسیدن به نقطهٔ اوج به کار میرود و نباید آن را با میانهٔ داستان اشتباه کرد. هر آنچه بعد از نقطهٔ اوج میآید را کنش فرودی مینامند.
در یک اثر داستانی، نقطهٔ اوج جایی است که قهرمان با جدیترن چالش خود مواجه میشود. چالشی که اجتناب ناپذیر است و بیم آن میرود که به شکست قهرمان بیانجامد. نقطهٔ اوج برای مخاطب غافلگیرکننده است و او را وامیدارد داستان را با اشتیاق تا پایان دنبال کند. نقطهٔ اوج اغلب از سه بخش تشکل شدهاست. شخصیت دچار تغییر میشود، چیزی در مورد خودش یا یک شخصیت دیگر کشف میکند و مضمون داستان آشکار میشود.
کنش نزولی
کنش نزولی معمولاً در تراژدیها و داستانهای کوتاه دیده میشود. کنش نزولی پس از اوج میآید و تأثیرات آن را نمایش میدهد و در نهایت به پایانبندی یا عاقبت داستان (که گاه فاجعهبار است) میانجامد. داستان پایان مییابد و مخاطب اتفاقی که در اوج داستان رخ داده و پیامدهای آن را درک میکند.
نتیجه
پس از اوج، کشمکش داستان به نتیجهٔ نهایی خود میرسد. ممکن است یک تعلیق نهایی وجود داشته باشد که مخاطب را دربارهٔ پایان داستان در تردید بگذارد.
کشمکش
کشمکش عنصری ضروری در ادبیات داستانیست و به معنای چالشی است که قهرمان با آن روبهرو میشود و در تمام گونههای ادبیات کاربرد دارد. انواع کشمکش را بر اساس ویژگیهای قهرمان و ضدقهرمان معمولاً به این شکل طبقهبندی میکنند: